لحظه ها در گذر زمان گم می شوند.. فاصله ها هرلحظه بزرگ می شوند و آینه ها هرزمان دیوار می شوند. اما تو..! تو که مانده ای چرا دور نمی شوی؟! تو چرا فاصله هایمان را نمی بینی؟! دقیقه ها و ثانیه ها می گذرند و تویی که مانده ای! راستی.. من چرا می روم؟! لحظه ها و ثانیه ها بهانه اند تا هرزمان، یادمان باشد که چقدر ازهم دور شده ایم! و اما نوروز..! فرخنده آیینِ ما ایرانی ها. ,اما جهادِ راه خدا..! برتر از هزار آیین. وقوع عملیتهای فتح المبین و قوج سلطان و... در ابتدایی ترین روزهای نوروز سالهای دفاع مقدس مدیحه سرایی بسیجیان پابه رکاب را می کند. گویی لحظه وحال در کشاکش قطعات بهشت بی ارزش ترین چیزهاست! شاید ببینی هفت سین بچه های سنگر را.. شاید بشنوی صدای محول الحول از بین صدای گلوله و توپ را.. شاید بفهمی استعاره های خداوندی میان دود وخاک را.. ... و اینک امروز؛ هنوز گرفتار زمان، جنگ،جنگ است؛ جبهه به جبهه، سنگر به سنگر، عملیات به عملیات! و تو خود را پیدا کن.. کدام دسته..کدام گردان..کدام لشگر..؟ در سالروز شب های عملیات حضرت مهدی(عج) و ظفر7 و بیت المقدس3 و والفجر10 و ... عملیات کوچکی نیز در سال89 و در گلزار شهدای شهرستان لاهیجان برپا شد. عملیاتی که شاید توانسته باشد گل خنده میزبان آن را بسازد. برنامه ای کوچک و حقیر در برابر بزرگی شهید! ویژه برنامه و فضاسازی کوچکی برای لحظه تحویل سال1389 در مزار شهدای شهرلاهیجان. یک همت والا، باهنرِ جوانان خوش طینت شهر، دقایقی بسیار سپری شد تا صیاد ما را گرفت! و چه خوب می شود اگر افشرده ما راه آنان باشد!
|