خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنانکه که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنانکه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.امام خمینی(ره)
بار خدايا توانائيم ده تا در اين جبهه ها تزكيه شوم و بوسيله اين تزكيه به تو نزديك گردم.شهيد غلامرضا حسين پور
 
 

پیوندها

 
 

 
شهید قاسم اکبردوست - لاهیجان
امتیاز کاربر: / 4
بدخوب 
نوشته شده توسط گروه تفحص لاهیجان   
چهارشنبه 03 ارديبهشت 1393 ساعت 10:06

باسمه تعالی

زندگینامه شهید قاسم اکبردوست

ماه رمضان بود. رمضان سال 46 مصادف بود با فصل پاییز و در یکی از همین روزهای پاییزی در روستای "حاج سلیم محله" لاهیجان قاسم به دنیا آمد.

قاسم فرزند پنجم خانواده اکبردوست بود. کودکی با انرژی بسیار، شوخ طبع و خوش خو. حتی قبل از تولد هم مادر از جنبش ها و شیطنت های جنینی اش خاطره ها دارد. آن روزها، ملت روزگار اقتصادی سختی داشتند. پدر خانواده کشاورز بود و گاهی در کارخانه برنج کوبی کار میکرد. مادر هم در شالیزارها و باغات به سختی کار میکرد تا فرزندانشان از تحصیل عقب نمانند.

قاسم فرزندی حق شناس بود. سخت کوش و باهوش. و همیشه مورد تأیید معلمین مدرسه. حتی یکسال تحصیلی را هم جهشی خوانده بود. از پدرش قرآن خواندن آموخته بود. صوت ولحن زیبایی داشت. بعد از انقلاب در مسجد محل مداحی میکرد. به سالمندان فامیل مرتب سرکشی میکرد مخصوصاً آنهایی که تنها زندگی میکردند. به بچه های فامیل در درس کمک میکرد و همه اینها محبت والدین را به سوی قاسم بیش از همه جذب میکرد.

فعالیت های سیاسیش با حضور در دبیرستان رنگ و بوی خاصی پیدا کرد. در همان دوران بود که شهادتِ هم بازی هایش شهید مجید تقوایی و علیرضا اکبردوست در جبهه های جنگ او را واداشت تا پس از اخذ مدرک دیپلم علوم تجربی عازم جبهه شود. سال 67 پس از گذراندن سه ماه آموزشی در پادگان لوشان گیلان به منطقه سلیمانیه عراق اعزام شد. دوران خدمت قاسم زیاد طول نکشید. چند ماه بعد به پدر خبر دادند که قاسم مجروح شده، پدر به منطقه رفت و فرزندش را در بیمارستان یافت. ترکش به پیشانی اصابت کرده بود به جمجمه. بعد از چندین ماه بستری شدن در بیمارستان های متفاوت مرخص شد و راهی خانه شد اما با یک همراه جدید. ترکشی در نزدیکی مغزش وضعیت حساس و خطرناکی را برایش رقم زده بود، تشنج ها به او دست داده بود.اما قاسم بیدی نبود که با این بادها بلرزد.

بعد از استخدام در اداره ثبت و احوال لاهیجان در کنکور شرکت کرد و در رشته علوم آزمایشگاهی زاهدان قبول شد. قاسم عاشق درس و بحث بود از اداره مأموریتِ به تحصیل گرفت و رنج سفر را به جان خرید و به زاهدان رفت. در آن سالها در مسابقات قرآن بسیاری شرکت کرد و چندین مقام استانی و کشوری و دانشجویی به دست آورد. اما هدیه هایی را که می گرفت بدون اینکه سایرین متوجه شوند هدیه میداد.

نسبت به حجاب حساسیت داشت و در این مورد نهی از منکر میکرد. خوش اخلاق بود. حتی هنگام نماز خواندن هم لبخند به لب داشت. عاشق فوتبال بود و هوادار تیم استقلال. اهل مطالعه بود و کتابخانۀ زیبا و مرتبی داشت. با اینکه دوتا از انگشتانش مجروح شده بود اما خط زیبایی داشت. شناسنامه خیلی از اهل فامیل را به خط خود مینوشت.

سال 78 به سنت پیامبر ازدواج کرد. یک هفته بعد از ازدواج دچار تشنج شدید شد و در پی آن به کما رفت. این کما 93 روز طول کشید و سرانجام در 21/06/78 در بیمارستان ساسان تهران پر کشید. مراسم تشییع جنازه چند روز بعد از لاهیجان تا زادگاهش برگزار شد و او سالهاست که در محله "حاج سلیم محله" لاهیجان آرام گرفت. خواهرش در خواب قبر شکافتۀ او را دید و جایگاهش که در ارامشی سبز بود. اینروزها خانواده شهید قاسم اکبردوست دلخوشی شان نوارهای قرائت قرآن اوست و قرآن هایی که پشت جلدشان دستخط اوست.

یادشان سبز باد

 
 
آخرین به روز رسانی در چهارشنبه 03 ارديبهشت 1393 ساعت 10:40